خاطره طنز پدربزرگ
قلعه ی ذهن من
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
ابزار وبلاگ
abg
♥کبوتری در تنهایی♥
♥کلبه تنهایی♥
آریو برزن
کلبه کاغذی
جاس و سلنا
فقط برای تو
دختر بهاری
fun
دنیای من
شب های تنهایی
بــــــــــــــــــــــاران دلـتـــنــــگــــــــــــــــی
با تو بودن
تنهـایی
....love is like
تنهایی
LOVE
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلعه ی ذهن من و آدرس 2nyaye-man.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
باران

آخرین مطالب


 
دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, :: 16:26 :: نويسنده : باران

یه دفعه از پدربزرگم پرسیدم چه وقتی بیشتر از همیشه ضایع شدی؟

گفت: «اون قدیما وقتی که هنوز خیلی جوون بودم و تو دهاتمون

زندگی می‌کردم، یه روز دختر خالم اومد در خونمون و گفت: بیا بریم

خونه ما، اونجا خالیه! من هم خوشحال شدم و دنبالش رفتم.

وقتی در رو باز کردیم و رفتیم تو دیدم که راست گفته، هیچ کس تو

خونه نبود. دختر خالم گفت: من می‌رم تو اتاق تو هم 5 دقیقه دیگه بیا

تو. منم 5 دقیقه دیگه رفتم تو دیدم همه می‌گن« تولد تولد تولدت

مبارک..!» پدربزرگ به اینجا که رسید دیگه حرفی نزد. ازش پرسیدم:خوب

که چی؟ چه ربطی داشت؟ گفت: « آخه لخت رفته بودم تو.



نظرات شما عزیزان:

دنیا
ساعت16:04---3 آبان 1391
مرسی باران جان خوبه چیه عالی بود

مصطفی
ساعت21:54---2 آبان 1391
خیلی با حا بود

یوسف آرسن
ساعت13:15---2 آبان 1391
نه من زیاد خوب نیستم ، حسابی حالم گرفته س ...
خودت کجایی کم پیدایی و اصلا نیستی ، باز خوبه من یه پیام پیامی میزارم برات . . .
خیلی سرم شلوغه ، این خدمت حسابی ریخته سرم و کل وقتم رو گرفته اخه بعضی وقتا دیگه باید پادگان بمونم ، دیگه زیاد نیستم که بیام . . .


یوسف آرسن
ساعت13:12---2 آبان 1391
افرین باران خیلی بامزه بود


یوسف آرسن
ساعت13:12---2 آبان 1391
خیلی بامزه بود افرین باران



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: